نویسنده و پژوهشگر:میترا مشعوف
مقدمه
در جوامع مختلف، مفاهیمی همچون آبرو، احترام و تصویر اجتماعی (وجهه) نقشی اساسی در تعاملات اجتماعی و مدیریت تعارض ایفا میکنند. نظریههای ارتباط بینفرهنگی نشان دادهاند که تفاوتهای فرهنگی میتوانند شیوه رویارویی افراد با تعارضات را تحت تأثیر قرار دهند. بهطور مشخص، نظریه وجهه مذاکره کننده (Face-Negotiation Theory) اثر استلا تینگ-تومی، بر اهمیت «وجهه» یا همان آبرو در فرآیند مذاکره و حل اختلاف تأکید میکند . مطابق این نظریه، افراد در فرهنگهای گوناگون برای حفظ آبروی خود و دیگران، سبکهای متفاوتی در مدیریت تعارض برمیگزینند؛ بهعنوان مثال، در فرهنگهای فردگرا (نظیر ایالات متحده) افراد گرایش بیشتری به رویارویی مستقیم و دفاع از وجهه شخصی خود دارند، حال آنکه در فرهنگهای جمعگرا (نظیر کشورهای شرق آسیا) تمایل به اجتناب از تعارض یا سازش، بهمنظور حفظ هماهنگی و آبروی جمعی، بیشتر است . به بیان دیگر، نگرانی درباره آبرو (face concerns) یکی از عوامل کلیدی است که الگوهای رفتاری در تعارضات را شکل میدهد.اما اهمیت دغدغههای مربوط به آبرو تنها به اختلافات بینفردی محدود نمیشود؛ در نظامهای قضایی و فرایندهای حلوفصل اختلافات کیفری نیز توجه به آبرو و احترام، نتایج شگرفی در رضایتمندی قربانیان و بازتوانی و بازگشت بزهکاران به جامعه به همراه دارد. در این نوشتار، با بهرهگیری از نظریه مذاکره وجهه و سایر نظریات مرتبط در جرمشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی، به تحلیل این میپردازیم که چرا دغدغههای آبرو در فرآیند حل تعارض میتواند به رضایت قربانی جرم و بازگشت سازنده مجرم به جامعه کمک کند. همچنین این رویکرد را بهعنوان شکلی از عدالت ترمیمی بررسی نموده و نقش وکلا را بهعنوان خبرههایی که میتوانند با درنظرگرفتن این ملاحظات، به ایجاد سازش مؤثر بین طرفین کمک کنند، تبیین خواهیم کرد.
نظریه وجهه مذاکره کننده: فرهنگ، آبرو و سبکهای مدیریت تعارض
مفهوم «وجهه» در علوم اجتماعی به شأن، احترام و تصویری اشاره دارد که یک فرد مایل است در اجتماع حفظ کند. این مفهوم ریشه در آثار جامعهشناسانی چون اروینگ گافمن دارد و بعدها در نظریههای ارتباطی توسعه یافته است. استلا تینگ-تومی در نظریه مذاکره وجهه بیان میکند که فرهنگهای مختلف بر اساس ارزشهایی که برای آبروی فردی یا جمعی قائلاند، شیوههای متفاوتی برای مدیریت تعارض اتخاذ میکنند . بهطور خلاصه:
این تفاوتها نشان میدهد افراد نگرانیهای وجهه را در مواجهه با تعارض میسنجند: گاهی ترجیح میدهند سکوت یا مصالحه کنند تا مبادا بهآبروی طرف مقابل خدشه وارد شود یا روابط بلندمدت آسیب بیند . از سوی دیگر، کسانی که تنها وجهه خود را مهم میشمارند، ممکن است برای پیروزی در نزاع پافشاری کنند حتی اگر به رابطه لطمه بخورد. تحقیقات تجربی نیز این الگوها را تأیید کردهاند. برای مثال، پژوهشی تطبیقی در آمریکا و چین نشان داد که: افرادی با خودپنداره مستقل و دغدغه بالا برای آبروی خویش، کمتر به بخشش گرایش دارند؛ برعکس، افرادی با خودپنداره وابسته به جمع و دغدغه برای آبروی دیگران، بیشتر اهل بخششاند . در همان تحقیق مشخص شد پذیرش عذرخواهی از سوی بزهکار نیز احتمال بخشش را افزایش میدهد و بخشش به نوبه خود با آشتی رابطه مثبت و با انتقامجویی رابطه منفی دارد . این نتایج از منظر نظریه وجهه معنادار است: اگر فرد احساس کند که طرف مقابل به آبرو و شأن او توجه دارد (مثلاً از طریق عذرخواهی صادقانه که وجهه قربانی را بازسازی میکند)، تمایل بیشتری به گذشت و آشتی خواهد داشت؛ برعکس، وقتی تمرکز فقط بر نفسِ آسیب و حفظ وجهه فردی خود باشد، خصومت و کینه تداوم مییابد. بنابراین، نظریه وجهه مذاکره کننده تأکید دارد که مدیریت موفق تعارض مستلزم درک متقابل حساسیتهای آبرو است. این حساسیتهای فرهنگی اگر بهدرستی شناسایی و مدیریت شوند، میتوانند حتی شدیدترین تعارضها را به سمت گفتگو و حلوفصل سازنده سوق دهند. در بخشهای بعد خواهیم دید که چنین رویکردی چگونه زیربنای عدالت ترمیمی را شکل میدهد و چرا در زمینه جرم و حل اختلافات کیفری نیز کارآمد است.
عدالت ترمیمی و آبرو: احترام متقابل در خدمت رضایت قربانی و بازتوانی بزهکار
عدالت ترمیمی رویکردی نوین در نظام عدالت کیفری است که بهجای تأکید صرف بر مجازات مجرم، بر ترمیم آسیب وارده به قربانی، مسئولیتپذیری بزهکار و احیای روابط تأکید میکند . در این دیدگاه، جرم صرفاً نقض قانون قلمداد نمیشود بلکه تعدی به یک انسان و یک رابطه است؛ لذا فرایند عدالت باید بهگونهای طراحی شود که زخمهای ناشی از جرم التیام یافته و شأن و حقوق طرفین احیا گردد. در این میان، مفهوم آبرو و احترام نقشی محوری دارد: هر دو سوی ماجرا – قربانی و بزهکار – نیازمند آناند که با حفظ کرامت و آبرو با آنان برخورد شود.
رویکردهای ترمیمی دقیقاً با تکیه بر همین اصل بنا شدهاند. برای قربانیان، فرصت حضور در یک گفتگوی رودررو با بزهکار (معمولاً در قالب میانجیگری قربانی-مجرم) این امکان را فراهم میکند که رنج و خشم خود را در فضایی محترمانه بیان کنند و احساس کنند کرامتشان به رسمیت شناخته شده است . بسیاری از قربانیان در نظام عدالت سنتی احساس حاشیهنشینی و عدم احترام میکنند؛ حال آنکه در فرآیند ترمیمی، با گوش دادن به حرفهایشان و جبران خسارت، حس رضایت و عدالتیافتگی در آنان تقویت میشود . پژوهشها نشان دادهاند که میزان رضایتمندی قربانیان در برنامههای عدالت ترمیمی بهطور قابل توجهی بالاتر از روشهای متعارف دادرسی است . این رضایت ناشی از آن است که قربانی میبیند حرمتش حفظ شده، صدایش شنیده شده و آبروی ازدسترفتهاش ترمیم گشته است. از سوی دیگر، برای بزهکاران نیز عدالت ترمیمی فرصتی فراهم میکند تا بدون اینکه شخصیت و آبروی انسانیشان کاملاً نابود شود، مسئولیت اعمالشان را بپذیرند. اعتراف به تخلف و عذرخواهی صادقانه در حضور قربانی، هرچند دشوار، اما نوعی «بازسازی وجهه» برای بزهکار است؛ یعنی او از طریق پذیرش خطا و تلاش برای جبران، میتواند دوباره خود را بهعنوان یک عضو قابلاعتماد به جامعه معرفی کند. نظریه شرمساری بازپذیرکننده (Reintegrative Shaming) از جرمشناس برجسته، جان بریتوایت، بر همین نکته تأکید دارد: اگر جامعه به مجرم بگوید رفتارت را محکوم میکنیم اما تو را بهعنوان یک انسان میپذیریم، او دچار شرم همراه با حفظ کرامت میشود که به نوبه خود انگیزه بازپروری و عدم تکرار جرم را در وی تقویت میکند . برنامههای عدالت ترمیمی دقیقا چنین شرایطی را فراهم میآورند که مجرم با حفظ عزت نفس، پشیمانی خود را نشان دهد و برای جبران اقدام کند. این فرآیند به کاهش برچسبزنی منفی و طرد اجتماعی مجرم انجامیده و امکان بازگشت موفق او به جامعه را افزایش میدهد . به تعبیر گزارش مرکز حل اختلاف Conflict Center، تلاش برای جبران خسارت «به بزهکار کمک میکند تا احترام به خود و احترام به دیگران را بازیابد» و سپس جامعه او را مجدداً درون خود میپذیرد. نکته مهم دیگر، وجه فرهنگی عدالت ترمیمی است. در بسیاری از فرهنگهای شرقی و مذهبی (از جمله سنتهای ایرانی-اسلامی)، مفاهیمی چون عفو، گذشت، آبروداری و ریشسفیدی ریشهدار هستند . عدالت ترمیمی با تأکید بر صلح و سازش، عملاً این ارزشهای فرهنگی را در قالبی سیستماتیک احیا میکند. برای مثال، در فرهنگ ایرانی مفهوم «حفظ آبروی خانوادهها» در حل اختلافات سنتی همواره مطرح بوده است؛ سازش و کدخدامنشی اغلب بر دادگاه رفتن ترجیح داشته تا حرمت افراد در جمع خدشهدار نشود. عدالت ترمیمی با حفظ ایمنی و عزت همه افراد دخیل در فرایند مصالحه، دقیقاً در پی آن است که بدون تحقیر بزهکار یا بیاعتنایی به قربانی، راهحلی برد-برد برای هر دو فراهم کند . به بیان دیگر، این رویکرد احترام متقابل را سنگبنای حل تعارض قرار داده است؛ چنانکه گفتهاند: «اگر رابطهها قلب عدالت ترمیمی باشند، احترام کلید اصلی موفقیت آن است» . احترام، فضای گفتگو را امن نگاه میدارد و همه طرفها متعهد میشوند که در تمام مراحل، حرمت خود و دیگری را حفظ کنند . این فضای احترامآمیز سبب میشود قربانی احساس امنیت و آرامش کند و مجرم نیز با پذیرش مسئولیت و تلاش برای جبران خسارت، راهی برای اعاده حیثیت خود بیابد. در مجموع، دغدغههای آبرو در چارچوب عدالت ترمیمی بهخوبی مدیریت میشوند: قربانی با به رسمیت شناختهشدن رنجها و خواستههایش کرامت خود را بازیافته و رضایت حاصل میکند؛ مجرم با عذرخواهی و جبران، ضمن مواجهه با شرمِ ناشی از خطایش، فرصت مییابد که بدون انگ اجتماعی دائمی به جامعه بازگردد. نتیجه چنین فرایندی نهتنها کاهش تمایل قربانی به انتقام، که افزایش احتمال آشتی و کاهش تکرار جرم است . آمارها نیز موید این حقیقتاند که برنامههای ترمیمی همزمان به نفع قربانی و جامعه و بزهکار عمل میکنند: میزان تکرار جرم در میان شرکتکنندگان کاهش و پاسخگویی بزهکاران افزایش یافته و قربانیان عمدتاً ابراز رضایت بیشتری داشتهاند . به همین دلیل، عدالت ترمیمی در بسیاری کشورها بهعنوان مکمل یا جایگزینی برای عدالت سنتی رشد فزایندهای داشته است .
نقش وکلا در ایجاد سازش با تأکید بر احترام و وجهه طرفین
وکلا بهعنوان متخصصان حقوقی و نمایندگان طرفین دعوی، نقش بسیار مهمی در جهتدهی به مسیر حل و فصل اختلافات دارند. traditionally، وکیلها نقشی خصمانه در دادرسی ایفا میکنند و صرفاً به دنبال پیروزی موکل خویش در چهارچوب قانون هستند. اما در سالهای اخیر، با رشد رویکردهای جایگزین حل اختلاف (ADR) نظیر میانجیگری و داوری، نقش وکیل بهعنوان مدیریتکننده تعارض (Conflict Manager) و تسهیلگر سازش پررنگتر شده است . در این نقش جدید، یک وکیل موفق باید فراتر از مسائل صرفاً حقوقی بیاندیشد و به روابط انسانی و حفظ شأن طرفین نیز توجه داشته باشد. یکی از راهکارهای کلیدی که وکلا میتوانند بهکار گیرند، توجه به مفهوم آبرو و راهبردهای Face-Saving (حفظ آبروی طرف مقابل) در جریان مذاکره است. برخلاف تصور رایج که امتیاز دادن به حریف ضعف محسوب میشود، توصیه متخصصان مذاکره آن است که وکیل گاه برای حفظ آبروی طرف مقابل، انعطاف و گذشت نشان دهد. چنانکه در یک راهنمای مذاکره حرفهای تأکید شده: «کوتاه آمدن در مواردی که طرف مقابل برای حفظ آبرو به آن نیاز دارد، نه نشانه ضعف بلکه مظهر قدرت است. این کار اعتماد میآفریند و روابط بلندمدت را تقویت میکند» . در واقع، وکیلی که به نیازهای روانی و اجتماعی طرف مقابل واقف است – مثلاً میداند طرف برای راضیشدن نیاز دارد احساس باخت مطلق نکند – میتواند با دادن امتیازات جزیی یا نحوه بیان مناسب، امکان سازش آبرومندانه را فراهم کند. این شیوه باعث میشود دو طرف احساس بُرد – بُرد داشته باشند و خصومت جای خود را به همکاری بدهد .
از منظر عملی، وکلا در مقام تسهیلگران میانجیگری میتوانند بسیار مؤثر باشند. در بسیاری نظامهای حقوقی پیشرو، وکلا موظف شدهاند پیش از ارجاع رسمی دعوی به دادگاه، مراجعان خود را به حلوفصل دوستانه اختلاف ترغیب کنند یا حداقل آنها را از این امکان آگاه سازند . یک وکیل آگاه ابتدا تلاش میکند با وکیل طرف مقابل وارد مذاکره شود و زمینه را برای مصالحه مهیا کند. تجربهها نشان داده که میانجیگری با حضور وکلای طرفین غالباً به نتایج مطلوب و رضایتبخش برای هر دو طرف منجر میشود، چرا که راهحلهای خلاقانهتر و منصفانهتری فراتر از محکمه به دست میآید . حتی در دعاوی تجاری که تصور میشود فقط پول و قانون مطرح است، وقتی وکلا رویکردی مشارکتی میگیرند، میتوانند روابط تجاری ازهمگسسته را احیا کنند و زمینه همکاری مجدد را فراهم آورند .
نکته حائز اهمیت آن است که وکیل به موکل خویش نیز درباره مزایای آبرومندیِ سازش آموزش دهد. گاه موکل (چه شاکی چه متهم) ممکن است سازش را نوعی عقبنشینی خفتبار تلقی کند. اینجاست که وکیل باید با مهارت به او نشان دهد چگونه یک توافق هوشمندانه میتواند منافع بلندمدت او را حفظ کند، از اتلاف وقت و هزینه جلوگیری نماید و حتی اعتبار اجتماعی او را بهتر تأمین کند. در فرهنگ حقوقی فرانسه این سؤال مطرح شده که: «آیا وظیفه وکیل نیست که پیش از کشاندن دعوی به دادگاه، به فکر میانجیگری بوده و آن را به طرف مقابل پیشنهاد دهد؟» . به عبارت دیگر، وظیفه وکیل صرفاً جنگیدن در دادگاه نیست، بلکه حل مسأله به نفع موکل با کمترین هزینه مادی و اعتباری است. دستیابی به چنین راهحلهایی مستلزم آن است که وکیل خودش نسبت به فرآیندهای ترمیمی و سازش آموزشدیده و حساس باشد . در پروندههای کیفری نیز حضور وکیل میتواند ضمانت رعایت حقوق طرفین در میانجیگری باشد. همانطور که احترام و حفظ آبرو مهم است، باید دقت کرد که نکند یکی از طرفین (بهخصوص بزهکار) در جریان میانجیگری مورد تحقیر یا فشار ناعادلانه قرار گیرد. یک وکیل با حضور خود میتواند مطمئن شود که فرآیند گفتگو منصفانه و محترمانه پیش میرود و مصالح موکلش محفوظ است. این امر خود به اعتماد موکل به فرآیند میانجامد و پذیرش نتایج را برای او آسانتر میکند. در واقع، وکیل به مثابه اطمینانبخش حرفهای در پسزمینه میانجیگری است که اجازه نمیدهد آبرو و حقوق موکلش خدشهدار شود، در عین حال او را تشویق میکند به سخن طرف مقابل نیز با رواداری و احترام گوش دهد.
نتیجهگیری
نظریات ارتباطی، جرمشناختی و اجتماعی همگی بر این حقیقت صحه میگذارند که کرامت انسانی و دغدغههای آبرو در همه عرصهها از گفتگوهای روزمره تا دادگاههای کیفری، نقش تعیینکنندهای دارند. زمانیکه در یک تعارض – خواه اختلاف فرهنگی باشد خواه یک نزاع کیفری – به احساس احترام و آبروی طرفین توجه شود، مسیر حلوفصل بهمراتب هموارتر میگردد. نظریه مذاکره وجهه به ما میآموزد که چرا مردم بر اساس پیشینههای فرهنگی خود نسبت به حفظ شأنشان درگیری ذهنی دارند و چگونه میتوان با درک این نگرانیها، استراتژی تعارض را از تقابل به تعامل تغییر داد . از سوی دیگر، عدالت ترمیمی الگویی عملی ارائه میدهد که همین مفاهیم را در متن نهادهای عدالت به کار گیرد: یعنی عدالتی که بهجای تشدید خصومت و شرمساری تحقیرآمیز، بر التیام، حرمتگذاری متقابل و بازگشت سالم فرد خطاکار به جمع تأکید دارد. تجربه نشان داده است که این رویکرد، رضایت خاطر بزهدیدگان را افزایش داده و جامعه را نیز در بلندمدت امنتر میکند .
در این میان، وکلا بهعنوان بازیگران حرفهای سامانه عدالت، نقشی بیبدیل در ترویج یا تضعیف چنین رویکردهایی دارند. هرگاه وکیلی به جای دمیدن در آتش منازعه، با بینش و درایت بکوشد زمینه یک توافق آبرومندانه را فراهم کند، در حقیقت هم به موکلش خدمتی کرده و هم به اجرای عدالت کمک نموده است . بهرهگیری از تکنیکهای میانجیگرایانه، توجه به نیازهای عاطفی و فرهنگی طرف مقابل، و تلاش برای حفظ پلهای ارتباطی بین دو طرف، جزو مهارتهای نرم یک وکیل در عصر جدید محسوب میشود . چنین رویکردی نه تنها باعث رضایت بیشتر موکلین میشود، بلکه اعتبار حرفه وکالت را نیز ارتقا میدهد چرا که نشان میدهد وکیل فراتر از یک جنگجوی حقوقی، یک حلکننده مسئله اخلاقمدار است.
بهطور خلاصه، دغدغههای مربوط به آبرو پلی است میان دلهای درگیر در تعارض. با عبور از این پل – که بر پایه احترام، همدلی و درک متقابل بنا شده – میتوان به ساحل امن مصالحه و عدالت دست یافت. عدالت ترمیمی این پل را در مقیاس سیستماتیک بنا میکند و وکلا میتوانند معماران و نگهبانان آن باشند. زمانی که آبروی هیچکس در فرآیند حل اختلاف پایمال نشود، همه طرفها احساس برد میکنند و این همان عدالتی است که پایدار میماند.
منابع و مراجع: